2024/04/25
۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
نقد فیلم دلم می خواد ساخته بهمن فرمان‌آرا

نقد فیلم دلم می خواد ساخته بهمن فرمان‌آرا

در سینمای امروز ایران شاهد اسامی و نام های بزرگی هستیم که در مقام نویسنده، کارگردان و فیلمساز رو به سوی ساخت آثار کمدی می آورند؛ مساله ای که به خودی خود نه ایراد است و نه دلیل انتقاد اما فاصله داشتن از مولفه های فیلم کمدی یکی از جدی ترین نقد هاست.

دوات آنلاین-در سینمای امروز ایران شاهد اسامی و نام های بزرگی هستیم که در مقام نویسنده، کارگردان و فیلمساز رو به سوی ساخت آثار کمدی می آورند؛ مساله ای که به خودی خود نه ایراد است و نه دلیل انتقاد اما فاصله داشتن از مولفه های فیلم کمدی یکی از جدی ترین نقد هاست.

 

جدیدترین فیلم «بهمن فرمان آرا» در مقام کارگران، فیلم «دلم می خواد» فیلمی کمدی است که به رغم سال تولیدش 1393 پس از مدتها ممنوعیت در سال جاری به اکران درآمده و 1٬542٬877٬000 تا به امروز فروش گیشه داشته است. فیلمی که به دلیل نام کارگردانش از همان ابتدا برای منتقدان و سازندگان دارای جذابیت و کنجکاوی از باب تماشا بوده است. جذابیتی که البته پس از اکران و تا به امروز با انتقادات بسیاری همراه شده است؛ انتقاداتی که حتی بحث لطمه خوردن چنین چهره هایی را پس از تولید آثاری این چنینی مطرح می سازند.

 

درباره کارگردان

بهمن فرمان آرا (متولد1320) کارگردانی با نزدیک به نیم قرن سابقه و فعالیت هنری و سینمایی است. فرمان آرا که تحصیلات سینمایی خود را در معتبرترین دانشگاه های جهان به انجام رسانده، پس از بازگشت به ایران در سال 1345 آن هم در حالی که مشغول خدمت سربازی بود، شروع به نوشتن نقد فیلم در مجله انگلیسی زبان«تهران ژورنال» کرد.

او در سال 1347 به استخدام تلویزیون ملی ایران در آمد. پس از عدم موفقیت اولین فیلم بلندش «خانه قمرخانم» که بر اساس سریالی با همین نام بود، دومین فیلم بلندش به نام «شازده احتجاب» که بر اساس داستانی از «هوشنگ گلشیری» بود، مورد استقبال منتقدین قرار گرفت و موفق شد تا جایزه بهترین فیلم را در جشنواره جهانی فیلم تهران کسب کند. پس از آن و تا سال 1357 ریاست تولید «شرکت گسترش صنایع سینمای ایران» را برعهده داشت و در این دوره موفق شد تا بر اعتبار وجه حرفه ای خود بیفزاید. او در این دوره به دلیل علقه های فکری نزدیک به آنچه سینمای موج نوی ایران خوانده می شد، نقشی اساسی در حرکت آن داشت و تهیه کننده بسیاری از آثار سینماگران در این دوره فکری بود. فرمان آرا در سال 1359 به کانادا مهاجرت کرد و باقی زندگی حرفه ای خود را در آنجا و آمریکا پی گرفت. او در این زمان موفق شد تا فیلم های مهمی را پخش و با چهره های برجسته ای چون «پل نیومن»، «جان شلزینجر»، «الیور استون»، «دنیس آرکند»، «مارتین اسکورسیزی»، «جیمز آیوری» و «استیون فریرز» همکاری کند.

غیبت فرمان آرا در سینمای ایران ، در اوایل دهه 70 یعنی پس از بازگشت وی به ایران به پایان رسید. سه فیلم وی که حاصل تولید در طی دو دهه هفتاد و هشتاد هستند یعنی «بوی کافور عطر یاس» (1378)، «خانه‌ای روی آب» (1380) « یک بوس کوچولو» (1384)به سه گانه مرگ معروف شدند و به ویژه دو فیلم اول نظر بسیاری از منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کردند.

پس از غیبت طولانی فرمان آرا در طی سال های گذشته، و اعلام وی مبنی بر عدم تمایل به فیلم سازی تا پایان دولت یازدهم وی اکنون و با فیلم «دلم می خواد» یا به همان اسم اولش «من دلم می‌خواد برقصم»، به سینمای ایران بازگشته است.

فیلمی که از زمان اکران آماج انتقادات تندی از طرف مخاطبان و منتقدان قرار گرفته است. انتقاداتی که در زیر سوال بردن ایده و داستان این فیلم، کارهای درخشان ایام گذشته فرمان آرا را به رخ می کشند و بعضا این مساله افت کیفیت را خاصیت سینمای امروز ایران می بینند.

 

کمدی لزوما خنده دار نیست

داستان فیلم درباره نویسنده مسنی به نام بهرام فرزانه (با بازی رضا کیانیان) است که به خاطر از دست دادن قدرت و توان نوشتنش دچار افسردگی شده و پس از تصادفی عجیب، حالا و به واسطه آهنگ بسیار شادی که در گوشش می شنود و تکرار می شود، حالش خوب شده، از افسردگی جسته، خلاقیت نوشتن به سراغش آمده و دلش می خواهد برقصد.

آنطور که فرمان آرا در مصاحبه ای با مطبوعات اعلام کرده بود ایده این فیلم در یک روزی که پشت فرمان نشسته بوده به ذهنش رسیده و تصمیم به اجرای آن گرفته است.

آنچه کارگردان و فیلمنامه سعی در پرداختن به آن را دارند، نشان دادن مشکلات اجتماعی در قالبی طنز است. همیشه و به ویژه در دوران های حساسیت ایدئولوژیکی و سیاسی، مطرح کردن و دم از مشکلات مختلف زدن، انتقاداتی تندی را برمی انگیزد که شاید تحمل بیان کردن و بازتاب دادن واقعیت جامعه را تاب نیاورند. در نتیجه و در چنین شرایطی استفاده از قالب کمدی و طنز حربه ای هوشمندانه و کارا برای بیان چنین مسائلی است.

این هوشمندی از جانب فرمان آرا استفاده شده تا به دور از برچسب سیاه نمایی مشکلاتی را که دغدغه بیانش را دارد به تصویر بکشد. در صحنه ای از فیلم وقتی بهرام فرزانه برای معالجه به دیدن روانپزشکی می رود، در مطب او به مردمی متعلق به سه قشر و طبقه متفاوت بر می خورد. در اینجا نکته ی مهمی وجود دارد و آن این که این سه قشر به رغم اختلافات فاحش در وضعیت مالی و اقتصادیشان اما در یک نقطه مشترک هستند و آن این که حالشان خوب نیست و افسرده هستند. و این اشاره ای است به وضعیت روانی غم انگیز مردم ایران در آمارهایی که اخیرا از طرف سازمان بهداشت جهانی و سایر سازمان های این چنینی مطرح شده و می شود.

در نتیجه این فیلم کمدی است اما به دلیل مضامینی که مطرح می سازدکاملا خنده دار نیست.

اشارات مستقیم و غیرمستتقیم به اوضاع نابه سامان سیاسی و اجتماعی و مطرح ساختن معضلاتی که متاسفانه در جامعه وجود دارند و ما یا آنها را نمی بینیم و یا به دلیل تکرارشان ترجیح می دهیم که آنان را نبینیم و از کنارشان بگذریم از نکات برجسته ای است که کارگردان سعی دارد تا در قالبی که البته کاملا سیاه و تلخ نیست، نشانمان دهد. معضل کودکان کار و زنان خیابانی، اعتیاد به مواد مخدر و اینترنت، مهاجرت، وضعیت نابسامان صنعت نشر و نویسندگی ... از جمله مشکلات حل نشده ای هستند که در این فیلم به درستی آنها پرداخته شده است.

 

کمدی؛ قالبی تشنه خلاقیت

ایده ضربه خوردن به سر و پس از آن زیر و رو شدن فرد و حتی دانشمند شدن (نظیر آنچه در یکی از اپیزودهای لورل و هاردی شاهد هستیم) ایده جدیدی نیست و در سینمای ایران و جهان به کرات تکرار شده و خود این مساله یکی از نقاط ضعف فیلم است چرا که این ایده تغییر ناگهانی می توانست به صورتی خلاقانه تر مورد اجرا و اعمال از طرف کارگردان و نویسنده فیلمنامه قرار گیرد. ضمن این که اساسا در این فیلم هیچ گونه ضربه و منشا خارجی واقعی هم برای این اتفاق وجود ندارد و این اتفاق در شکلی نمادین می افتد؛ به این صورت که بهرام فرزانه پس از مشاهده و تصادف با کودکی عجیب در یک چهارراه از ماشین پایین می آید و البته خبری از اتفاقی نیست و ماشین هم سالم است. در نتیجه آن عامل خارجی و بیرونی که به نوعی محرک است در اینجا حذف شده است.

اساسا کمدی به رغم قدرت بیانش در مسائل «مگو»، قالبی به شدت اثرگذار و قدرتمند است که البته در ایران و در فیلم های تولید داخلی بعضا دست کم گرفته شده و ایراداتش را به ماهیتش نسبت می دهند. در صورتی که ماهیت این سبک از اثر به دلیل نماد سازی هایش و جایگزینی مفاهیمی که اشیا و افراد در قبال هم دارند، اتفاقا باید با وسواس بیشتری مطمح نظر باشد.

در این فیلم نیز ما با صحنه ها و دیالوگ هایی روبرو هستیم که در برخی موارد هوش مخاطب را دست کم می گیرند یا به نوعی او را جدی نمی گیرند و این در فیلمی که اسامی بزرگی سازنده و بازیگر آن هستند، خوشایند نیست.

به رغم مفاهیم با ارزشی که فرمان آرا در ساخت این فیلم مدنظر داشته و به دنبال مطرح کردن آن رفته اما فاقد خلاقیت بودن به شدت فیلمش را در حد یک کمدی مبتدیانه تنزل داده است. برخی این فیلم را به زعم این که دنباله و امتدادی بر مفهوم زندگی و امید به زندگی، پس از مفهوم و سه گانه مرگ است، دارای ارزش دانسته و این درگیری کارگردان را به این دلیل که بین این معانی زندگی و مرگ در رفت و برگشت است، قابل تامل می دانند؛ اما کیفیت بیان مفاهیم در حالت کلیشه ای و دم دستی آن باعث شده تا ارزش ها کیفیتی در بیان نداشته باشند. ضمن این که روند و ریتم کند فیلم نیز از علاقه و هیجان مخاطب به تماشا و ادامه تماشای فیلم می کاهد و شاید چیزی جز اسامی بزرگی که تحت عنوان بازیگر ایفای نقش های سرگردان این فیلم رابه عهده دارند انگیزه ای برای کشیدن مخاطب به سینما نباشد..

یکی از تلخ ترین اتفاقاتی که در سال های اخیر در سینمای معاصر رخ داده غلبه جو تنزل کیفی در کارهای کارگردانان و فیلمسازان و اسامی بزرگ، به صورتی کلی است. در این معنا شاهد ساخته شده فیلم هایی نه چندان قوی، از فیلمسازانی قوی هستیم که البته همه کارهای خودشان و باورهای گذشته مخاطبان به آنها را زیر سوال می برند.

فیلم سازانی بزرگ که امروز فیلم های کوچک می سازند و البته از آنها دفاع می کنند و این شاید یکی از انتقادات مطرح شده به فرمان آرا از باب تجربه و کارنامه هنری اش و دلخوری منتقدان و مخاطبان باشد.

 

منبع: ایرنا

12jav.net

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.